سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یا امیرالمومنین(ع)
قالب وبلاگ

تمناى وصالفرج

شاعر : محمد بن‏ حسین عاملى (شیخ بهائى)


تاکى به تمناى وصال تو یگانه

اشکم شود، از هر مژه چون سیل روانه

 خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟

اى تیر غمت را دل عشاق نشانه

جمعى به تو مشغول و تو غایب ز میانه

رفتم به در صومعه‌ى عابد و زاهد

دیدم همه را پیش رخت، راکع و ساجد

در میکده، رهبانم و در صومعه، عابد

 گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

یعنى که تو را مى طلبم خانه به خانه

روزى که برفتند حریفان پى هر کار

زاهد سوى مسجد شد و من جانب خمار

من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار

حاجى به ره کعبه و من طالب دیدار

او خانه همى جوید و من صاحب خانه

هر در که زنم، صاحب آن خانه تویى تو

 هر جا که روم،پرتو کاشانه تویى تو

در میکده و دیر که جانانه تویى تو

مقصود من از کعبه و بتخانه تویى تو

مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه

 بلبل به چمن، زان گل رخسار نشان دید

پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید

عارف صفت روى تو در پیر و جوان دید

یعنى همه جا عکس رخ یار توان دید

دیوانه منم، من که روم خانه به خانه

عاقل، به قوانین خرد، راه تو پوید

دیوانه، برون از همه، آیین تو جوید

تا غنچه‌ى بشکفته‌ى این باغ که بوید

 هر کس به زبانی، صفت حمد تو گوید

بلبل به غزلخوانى و قمرى به ترانه

بیچاره بهایى که دلش زار غم توست

هر چند که عاصى است، زخیل خدم توست

امید وى از عاطفت دم به دم توست

تقصیر خیالى به امید کرم توست

یعنى که گنه را به از این نیست بهانه

روز وصل

شاعر : امام خمینى (ره)

 

غم مخور، ایام هجران رو به پایان مى رود

این خمارى از سر ما مى گساران مى رود

پرده را از روى ماه خویش بالا مى زند

غمزه را سر مى دهد، غم از دل و جان مى رود

بلبل اندر شاخسار گل هویدا مى شود

زاغ با صد شرمسارى از گلستان مى رود

محفل از نور رخ او، نورافشان مى شود

هرچه غیر از ذکر یار، از یاد رندان مى رود

ابرها، از نور خورشید رخش پنهان شوند

 پرده از رخسار آن سرو خرامان مى رود

وعده‏ دیدار نزدیک است ‏یاران مژده باد

 روز وصلش مى رسد، ایام هجران مى رود

خورشید من بر آى

شاعر: سید على خامنه اى


دل را ز بیخودى سر از خود رمیدن است

 جان را هواى ز قفس تن پریدن است

از بیم مرگ نیست که سر داده‏ام فغان

بانگ جرس به شوق به منزل رسیدن است

دستم نمى رسد که دل از سینه بر کنم

بارى علاج شکر گریبان دریدن است

شامم سیه ترست ز گیسوى سرکشت

خورشید من بر آى که وقت دمیدن است

سوى تو اى خلاصه گلزار زندگى

مرغ نگه در آرزوى پر کشیدن است

بگرفته آب و رنگ ز فیض حضور تو

هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است

با اهل درد شرح غم خود نمى کنم

تقدیر غصه دل من ناشنیدن است

آن را که لب به دام هوس گشت آشنا

روزى " امین‏" (1) سزا لب حسرت گزیدن است

1- تخلص شعرى مقام معظم رهبرى

مدح امام زمان (عج)

شاعر : امام خمینى (ره)


مصطفى سیرت، على فر، فاطمه عصمت، حسن خو

هم حسین قدرت، على زهد و محمد علم مه رو

شاه جعفر فیض و کاظم حلم و هشتم قبله گیسو

هم تقى تقوا، نقى بخشایش و هم عسکرى مو

مهدى قائم که در وى جمع، اوصاف شهان شد

پادشاه ‏عسکرى طلعت، نقى حشمت، تقى فر

بوالحسن فرمان و موسى قدرت و تقدیر جعفر

علم باقر، زهد سجاد و حسینى تاج و افسر

مجتبى حلم و رضیه عفت و صولت چو حیدر

مصطفى اوصاف و مجلاى خداوند جهان شد

یار مى آید

شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازى


زهى خجسته زمانى که یار باز آید

به کام غمزدگان غمگسار باز آید

به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم

بدان امید که آن شهسوار باز آید

اگر نه در خم چوگان او رود سر من

ز سر نگویم و سر خود چه کار باز آید

مقیم بر سر راهش نشسته ام چون گرد

بدان هوس که بدین رهگذار باز آید

دلى که با سر زلفین او قرارى داد

گمان مبر که بدان دل قرار باز آید

چه جورها که کشیدند بلبلان از دی

به بوى آنکه دگر نوبهار باز آید

ز نقش بند قضا هست امید آن حافظ

که همچو سرو به دستم نگار باز آید

صبح بى تو

شاعر : قیصر امین پور


صبح بى تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد

بى تو حتی مهربانى حالتى از کینه دارد

بى تو می گویند تعطیل است کار عشقبازی

عشق اما کى خبر از شنبه و آدینه دارد

جغد بر ویرانه می خواند به انکار تو، اما

خاک این ویرانه ها بویى از آن گنجینه دارد

خواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمد

عشق با آزار خویشاوندى دیرینه دارد

روى آنم نیست تا در آرزو دستى برآرم

اى خوش آن دستى که رنگ آبرو از پینه دارد

در هواى عاشقان پر مى کشد با بیقراری

آن کبوتر چاهى زخمی که او در سینه دارد

ناگهان قفل بزرگ تیرگى را مى گشاید

آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد

سپیده مى آید

شاعر : نصرالله  مردانى


صداى سم سمند سپیده مى آید

یلى که سینه ظلمت دریده مى آید

گرفته بیرق تابان عشق را بر دوش

کسى که دوش به دوش سپیده مى آید

طلوع برکه خورشید تابناک دل است

ستاره اى که ز آفاق دیده مى آید

بهار آمده با کاروان لاله به باغ

به دشت ژاله گل نودمیده می آید

به سوى قله بی انتهاى بیداری

پرنده اى که به خون پر کشیده مى آید

درآن کران که بود خون عاشقان جوشان

شهید عشق سر از تن بریده مى آید

به پاسدارى آیین آسمانى ما

گزیده اى که خدا برگزیده مى آید

خوشا دردى که درمانش تو باشى

شاعر : فخرالدین عراقى


خوشا دردى! که درمانش تو باشى

خوشا راهى! که پایانش تو باشى

خوشا چشمی! که رخسار تو بیند

خوشا ملکی! که سلطانش تو باشى

خوشا آن دل! که دلدارش تو گردى

خوشا جانی! که جانانش تو باشى

خوشى و خرمى و کامرانى

کسى دارد که خواهانش تو باشى

چه خوش باشد دل امیدوارى

که امید دل و جانش تو باشى

همه شادى عشرت باشد، ای دوست

در آن خانه که مهمانش تو باشى

گل و گلزار خوش آید کسى را

که گلزار و گلستانش تو باشى

چه باک آید زکس ! آن را که او را

نگهدار و نگهبانش تو باشى

مپرس ازکفر و ایمان بى دلى را

که هم کفر و هم ایمانش تو باشى

براى آن به ترک جان بگوید

دل بیچاره، تا جانش تو باشى

" عراقى " طالب درد است دایم

به بوى آنکه درمانش تو باشى

آتش نهان

شاعر : محمد محسن فیض کاشانى


هر دل که عشق ورزد از ما و من برآید

کوشم بجان در این کار تا جان ز تن برآید

از عشق نیست خوشتر گشتم جهان سراسر

سوى یقین گر آید از شک و ظن برآید

زهر فراق نوشم، بهر وصال کوشم

حکمش بجان نیوشم تا کام من برآید

گر سر دهم نفس را آتش فتد در افلاک

گر در چمن کشم آه، دود از چمن برآید

گر آتش نهانم پیدا شود به محشر

دوزخ بسوزد از رشک دودش زتن برآید

گر روى تو ببینم هنگام جان سپردن

قبرم بهشت گردد نور از کفن برآید

بر باد بوى زلفت ار جان شود زقالب

سنبل ز خاک قبرم مشک از بدن برآید

حمد تو مى نگارم بر لوح هر هوایی

شکر تو مى گذارم هر جا سخن برآید

گر شعر " فیض " خواند واعظ فراز منبر

بس آه آتش افروز از مرد و زن برآید


[ جمعه 90/12/5 ] [ 8:32 عصر ] [ aria haghi ] [ نظر ]

بی تو فردایی ندارم ، ای تمام زندگانی

ای همیشه از
تو روشن ، روزگاران جوانی



ای
سرشته  روح و جانم ، با هوای عنبرینت

ای تو  پاشیده به
قلبم ، رنگ و بوی ارغوانی



بی تو  دنیایی ندارم ؛
ای  شکوه سبزه زاران

چون کویرم! همچو چشمه ، در دل و جانم روانی



این
زلیخای دلم را ، کرده ام زنجیر عشقت

بی تو چون یوسف به چاهم ، ای ندای آسمانی



شام
یلدای زمانم ، بی تو ای نور صداقت

شب
اسیر خسته جان را ، تو امید جاودانی



روز من  تار و شبم تار، سرنوشتم غرق غصه

بعد تو تاریک تاریک ، تا به
کِی این سرگرانی ؟



آید آن روزی
که یک دم ، با تو و یادت نشینم ؟

لحظه ایی
از خاطر تو ، بگذرد هم آشیانی ؟



جستجوکردم همه عمر ، من نشانت، همچو مجنون

لیک در  دشت
دل من  ، هم چو آهویی دوانی


[ جمعه 90/12/5 ] [ 8:29 عصر ] [ aria haghi ] [ نظر ]

 

منتظر (تخلص)

منتظر دیدنت رویت ای یار 

تا رسد کی ز قدوم چو عبیرت اخبار 

عاشقان را همه در عشق رخت سوزاندی

 

 

 

تا به کی بر سد ان سیزده و سیصد تن؟

تا به که صبر کند از بر یوسف یعقوب؟

اسمان شد تیره

عاشقانت همه بر ره خیره

تا شاید برسد

خبری از قدمت

ای همه هستی من از هست تو

صبح شود کی این شب هجران تو؟

ای صبا گو حال یار

تا شود ارام این دل زار

ذوالفقار کی از نیام اید برون

تا کنی ضلت را در خاک و خون

منجی عالم تویی

سلطان دین تویی

ای یوسف زهرا


[ جمعه 90/12/5 ] [ 8:24 عصر ] [ aria haghi ] [ نظر ]



دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو

سپند وار زکف داده ام عنان بی تو

ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ

زجام عشق لبی تر نکرد جان بی تو

چون آسمان مه آلوده ام زتنگ دلی

پراست سینه ام از اندوه گران بی تو

نسیم صبح نمی آورد ترانه شوق

ســــر بهـــار ندارند بلبـــلان بی تو

لب از حکایت شبهای تار می بندم

اگر امان دهدم چشم خونفشان بی تو

چو شمع کشته ندارم شراره ای به زبان

نمی زندسخنم آتشی به جان بی تو

ز بی دلی و خموشی چو نقش تصویرم

نمی گشایدم از بی خودی زبان بی تو

عقیق سرد به زیر زبان تشنه نهم

چو یادم آید از آن شکرین دهان بی تو

گزاره غم دل را مگر کنم چو امینفرج


[ جمعه 90/12/5 ] [ 8:22 عصر ] [ aria haghi ] [ نظر ]

گذار تا به لهجه باران بخوانمت    مانند عشق از دل و از جان بخوانمت

تا کوهها صدای مرا منتشر کنند               همراه بادهای پریشان بخوانمت

چشمم سفید گشت و تو از ره نیامدی      یعقوب وار، یوسف کنعان بخوانمت

بگذار تا به یمن ظهورت، بهار محض          بر گوش شاخه های زمستان بخوانمت

آهنگ التهاب سراب است در دلم  بگذار تا به لهجه باران بخوانمت


[ جمعه 90/12/5 ] [ 8:6 عصر ] [ aria haghi ] [ نظر ]

به کجا چنین شتابان، سحرای نسیم جاری      گذری به باغ ما کن که دم مسیح داری

به کدام امیدواری در دوستان بکوبم        غم خویش با تو گویم که طبیب غمگساری

به خدا اگر بیایی اثر از خزان نماند           تو نهایت امیدی تو بدایت بهاری

چه شود که گاهگاهی نظری کنی به حالم         که به جان بی قراران همه راحتی، قراری

دل دردمند " دانش " نظر از تو بر نگیرد   که میان دوستانش تو یگانه دوستداری


"لهجه باران"


[ جمعه 90/12/5 ] [ 8:5 عصر ] [ aria haghi ] [ نظر ]

فروغ دیده توآیت شکوفایی ست        نگاه لطف تو ای گل، بهار زیبایی ست

مگربه خواب گل از گلشنم نصیب آید  خیال وصل چه شور آفرین و رویایی ست

تو از تبار کدامین ستاره سحری          که چهر مهر مثالت چنین تماشایی ست

پیام عشق تو درمان تلخ کامیهاست   کلام ناب تو تفسیری از شکر خایی ست

بیا بیا که طلوعت ، غروب نومیدی ست         بیا بیا که حضورت بهشت زیبایی ست

فروغ صبح امیدی حصار بشکن         سپیده تو به ظلمت سرای تنهایی ست

بهار عشق نگر در سروده " صائم "     که واژه واژه آن گل فروش شیدایی ست

 

"طبیب غمگسار"


[ جمعه 90/12/5 ] [ 8:4 عصر ] [ aria haghi ] [ نظر ]

کی ببینم چهره زیبای دوست؟کی ببویم لعل شکر خای دوست؟

کی درآویزم به دام زلف یار؟     کی نهم یک لحظه سر بر پای دوست؟

کی برافشانم به روی دوست جان ؟    کی بگیرم زلف مشک آسای دوست؟

این چنین پیدا زما پنهان چراست؟     طلعت خوب جهان آرای دوست؟

همچو چشم دوست بیمارم ، کجاست؟         شکرزان لعل جان افزای دوست؟

در دل تنگم نمی گنجد جهان   خود نگنجد دشمن اندرجای دوست؟

دشمنم گوید که ترک دوست گیر        من به رغم دشمنان جویای دوست ؟

چون "عراقی" واله و شیدا شدی                   دشمن ار دیدی رخ زیبای دوست

"آیت شکوفایی"


[ جمعه 90/12/5 ] [ 8:3 عصر ] [ aria haghi ] [ نظر ]

داردزمان امدنت دیرمیشود :داردجوان سینه زنت پیرمیشود: تاثیرگریه های غریبانه ی شماست :دنیا،غروب جمعه چه دلگیرمیشود.فرج


[ جمعه 90/12/5 ] [ 7:58 عصر ] [ aria haghi ] [ نظر ]
[ جمعه 90/12/5 ] [ 7:49 عصر ] [ aria haghi ] [ نظر ]
<      1   2   3      >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

تمام لذت عمرم در این است که مولایم امیرالمومنین(ع) است دوستان گرامی این وبلاگ متعلق به هیئت فدائیان امیرالمومنین(ع)ارادتمندان به علی بن موسی الرضا(ع)-مشهد نمی باشد وفقط نوحه های جلسه از این وبلاگ قابل دسترس می باشد برای رفتن به وبلاگ رسمی این هیئت به آدرس www.heyatfadaeyan.blogfa.com بروید. یاعلی
لینک دوستان
آرشیو مطالب
امکانات وب




بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 18
کل بازدیدها: 127987